و درست همان لحظه پرسید:
«ببخشید، چرا این یکی با اینکه وزنش یکیه، گرونتره؟»
اینجا همان جایی است که خیلیها برای اولین بار با یک واژه آشنا میشوند:
اجرت ساخت.

اجرت، پول خود طلا نیست.
پول فکر، طراحی، زمان و مهارت است.
در واقع تو با خرید طلا، دو چیز میخری:
طلایی که سادهتر است — مثل النگوهای بدون طرح یا زنجیرهای مینیمال —
زحمت ساخت کمتری دارد، پس اجرتش پایینتر است.
اما وقتی پای:
دیگر فقط «طلا» نمیخری؛
داری یک کار هنری پوشیدنی میخری.
برای همین است که گاهی یک قطعه سبکتر، قیمت نهایی بالاتری دارد.
نکتهای که خیلیها دیر متوجهاش میشوند این است:
اجرت، برنمیگردد.
یعنی وقتی روزی خواستی طلا را بفروشی،
خریدار فقط به وزن و عیار نگاه میکند، نه زحمتی که برای ساختش کشیده شده.
اینجاست که انتخاب هوشمندانه معنا پیدا میکند.
اگر طلا را برای:
میخواهی، طلاهای کماجرت یا بدون اجرت منطقیترند.
اما اگر:
میخواهی، اجرت بالا الزاماً بد نیست؛
بهشرطی که بدانی برای چه داری پول میدهی.
فروشندههای حرفهای معمولاً این را شفاف توضیح میدهند،
حتی گاهی روی کارت محصول یا بستهبندی،
اجرت را جداگانه مشخص میکنند تا مشتری گیج نشود.
در نهایت، اجرت ساخت مثل امضای طراح است:
برای بعضیها مهم نیست،
برای بعضیها دقیقاً همان چیزی است که طلا را «خاص» میکند.